نتایج جستجو برای عبارت :

گپ کلبه خاطرات دهه 70 و 60

 
 
در لوئیزیانا یک کلبه ی چوبی وجود دارد که مردم اون منطقه اون کلبه رو به اسم جعبه ی اسباب بازی شیطان میشناسنداین کلبه از کف تا سقفش اینه هست ....هیچ کس بیشتر از پنج دقیقه نتونسته توی این کلبه بمونهمردی بیش از چهار دقیقه در اونجا موند . درحالی که اصلا حرف نمیزد از انجا خارج شد و هرگز صحبت نکرد....و جسد یک زن هم در کلبه پیدا شددکتر ها دلیل مرگش رو ایست قلبی گفتنهمچنین پسری به اون کلبه رفت ولی با جیغ و ترس از ان کلبه خارج شد و پس از دو هفته خودش را کشت
 
معمای هفت خواهر در کلبه:
 
 
هفت خواهر به یک کلبه رفتند و تصمیم گرفتند که هر کدام کاری را شروع کنند.
اولین خواهر خواندن یک رمان را شروع کرد، دومین خواهر تصمیم گرفت پنکیک درست کند، خواهر سوم تصمیم گرفت شطرنج بازی کند، خواهر چهارم جدول حل کرد، خواهر پنجم لباس ها را شست و خواهر ششم تصمیم گرفت گل و گیاهان را آبیاری کند.
خواهر هفتم چه کاری انجام می داد؟
 
 
 
گپ کلبه خاطرات
1.پیوی مزاحمت‌ : ممنوع
2. فیلم و عکس غیرمجاز :ممنوع
3.بی ادبی به هم گروهی : ممنوع
4.گذاشتن لینک و تبلیغات: ممنوع
5. افراد زیر۲۰ سال : لفت
6.ممبر دزدی ممنوع
 خوش باشین
لینک عضویت گروه تلگرام کلبه خاطرات دهه 70 و 60
 
لینک عضویت بهترین لینکدونی فعال رایگان تلگرام
من از این دنیا چیـ میخواااااام؟
یه وجب کلبه چوبی:)
 با دو ورق قرص خواب
هیچکس هم نباشه
کلبه هم نشد نشد یه پتو و بالشت و تشک با دو ورق قرص خواب
یک ماه فقط بخوابم... و یه اتاق تاریک که هیچ نور و صدایی نباشه...
خدایا خواب لازمم... 
اگه شبا راحت میخوابید برید خداروشکر کنید که خوشبختید
تو کل هفته میانگین شاید ده ساعت بخوابم
این اولین نوشته ی من نیست، من از همان سالهای دور که مردم فانوس به دست توی جنگلها میچرخیدند مینوشتم،
یک کلبه درختی داشتم در بلاگفا ، یک طوفانی گرفت و درخت و کلبه و جنگل را با خودش برد. من ماندم و بی کسی ها و حرفهایی که توی دلم مانده بود و باد میکرد ، ترسیدم غمباد بگیرم دنبال دوست گشتم، پیدا نکردم ، هر روز بالای سر تکه چوب های کلبه ام اشک میریختم تا اینکه به خودم آمدم ، یکهویی! فکر کردم من که بیست و دو سال بیشتر عمر نکرده ام و زود است برای غمباد گرف
معشوق پاییزی من!
سلام!
حال که این نامه را می‌خوانی هنوز بوی آش‌رشته در فضای کلبه پراکنده است و حتی بوی گلدانِ یاس‌ روی میز هم نتوانسته است عطر خوش آش‌رشته را دور کند!
بعد از پخت آش با ظرف کوچکی میان گل‌ها و درخت گیلاس حیاط رفته و در کنار موسیقی لذت بخش گنجشک‌ها آش‌رشته‌ای که طعم دوری میان عدس و لوبیاهایش حس می‌شد را مزه کردم؛ راستش را بخواهی چند سالی بود که دست و دلم به پختن آش نمی‌رفت، خاطرات شب‌های زمستانی و کاسه‌‌های داغ آش وسط خیابا
چند وقتی بود ک دیگر یک لا لباس نداشت. لباس های فاخر میپوشید. ولی هنوز پا برهنه بود. به حرف دیگران توجهی نداشت ولی دیگرانی وجود نداشتند ک بخواهد مراعات حال کند. کلبه اش پس از طوفان خرابه ای بود و از دشت گلهای زرد کوچ کرده بود به پای کوهی. سنگ بر سنگ و آجر بر آجر ساخته بود و ذکر گفته بود. دیگر نگران فصل ها نبود. نبودِ درویش اتفاق غمگینی نبود و دلش برای تکه هاش بر روی تپه ماه تنگ نمیشد. در کتیبه اش ذکر مینوشت. روز و شب. شب و روز. از احوالات گذشته و اوصاف
بهترین ویلاهای جنگلی ،شهری و کلبه جنگلی در ماسال و ییلاق اولسبلانگاه را در پیچ زیر مشاهده و رزرو کنید بعد از انتخاب کد هر  ویلا با شماره واقع در پیچ اینستاگرام زیر تماس بگیرید. برای مشاهده عکسهای انواع اجاره ویلاهای ما با قیمت مناسب لینک زیر را کیلیک کنید:
 
https://www.instagram.com/ejare_masal_vila/
شماره تماس جهت رزرو:  09113983810
در ماسال: اجاره ویلا در ماسال کرایه ویلا در ماسال   ویلا بام سبز   ماسال اجاره ویلا در بام سبز    ماسال اجاره کلبه جنگلی   در ماسال ا
این داستانى که میخوام بگم براى یکى از اقوام هس که زبون خودش میگم:من وقتى جوون بودم حدودا بیست و خورده اى تو یه ده اطراف زابل زندگى میکردیم پدرم کشاورز بود وچون پیرشده بود همه خواهر برادرام ازدواج کرده بودن و غیراز من کسى نبود که عصاى پدرم باشه براهمین کشاورزى رو من عهده داربودم زمینمون ١٥کیلومتر از ده فاصله داشت توى زمین یه کلبه محقرساخته بودیم ک شبایى ک مجبور بودم تو زمینمون باشم تو اون کلبه میخوابیدم ..یادمه دفعات اول که میخوابیدم اونجا ف
دیروز برای یه کاری رفته بودم داخل شهر و موقع برگشت از جاهایی رد شدم که ازشون خاطره دارم...
از اون خاطرات خیلی گذشته یا شایدم انقدر همه چیز عوض شده که من اینطور فکر میکنم... 
گذر زمان عین یه سیل همه چیز رو عوض میکنه، انگار نه اون روزا بر میگرده و نه ما دیگه اون ادم ها هستیم...
الان فکر کردن به اون خاطرات حتی اونایی که خوش بودن تبدیل شده به مخاطره... 
 
سلام دوستان یک پویش سه روزه گذاشتم تا عید قربان برای خاطرات شما
در روز عید سه تا از بهترین خاطرات در وبلاگ منتشر میشه 
میتونید در قسمت ارسال نظر خصوصی برام بفرسید
و هم میتونید به ایمیل xeynabamini@yahoo.comارسال کنید 
منتظر خاطرات صورتی شما هستم
ژانر:ترسناک
پنج دوست صمیمی برای سپری کردن تعطیلات خود، به کلبه‌ای واقع در یک جنگل دورافتاده می‌روند و دپس از خواندن برگی از یک دفتر خاطرات پاره پاره، به رازهای تاریک نهفته در آن کلبه پی می‌برند و متوجه می شوند که بومیانی آدمخوار …
DOWNLOAD  
روزی شیوانا در مدرسه، درس اراده و نیت را می گفت، که ناگهان یکی از شاگردان مدرسه که بسیار شوق زده شده بود از جا برخاست و با هیجان گفت:” من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم.من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما در باره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من آماده شود!”
همان شب شاگرد شوق زده کارش را شروع کرد. با زحمت فراوان زمین را تمیز و صاف کرد و روز بعد به تنهایی شروع به کندن پایه های کلبه نمو
کتاب خاطرات آدم و حوا به قلم مارک تواین عاشقانه‌ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش.
 
عنوان: خاطرات آدم و حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: حسن علیشیری
آدم، اولین آفریده خدا، به تنهایی در بهشت زندگی می‌کند تا سر و کله‌ی حوّا، کسی که او را مزاحم می‌داند؛ پیدا می‌شود. حوا با خصوصیات زنانه‌اش عرصه را بر آدم تنگ می‌کند و آدم با اخلاقیات مردانه‌اش حوا را کلافه! و کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه‌مند می‌کند.
دانلود کتاب خاطرات آدم و حواحجم: 922
#کلمه ای خواهم ساخت...

دلــم کلبـه ای می خــواهــد
کلبه ای خواهم ساخت
درون جنــگـل و باران
آن دورها
بـه دور از رنـگ آدم هــــا،
مـن و آوازِ شوکاها
مـن و آواز آب رود
مـن و یــک کلبــه ی پـــر دود
مـن و چــای قند پهلو
کنار خیام و حافظ با شاملو
بـه دور از ننــگ
به دور از نـــام،
به دور از غـوغــا و هر بلـوا،
بـسـان بــــرگ که از شاخه جــدا گــردد
درون مـن پُــر از شــورش
پُــر از فـریـــاد
درون جنـگل و باران
دلــم یـک کلبــه می خــواهــد.
#سعید_فل
اقامتگاه بومگردی کلبه پدری
اقامتگاه بوم گردی کلبه پدری در روستایی بکر و کوهستانی در قلب جنگلهای البرز مرکزی واقع گردیده است که دارای گرمایش سنتی کرسی، بخاری هیزمی و نفتی با تابستانی خنک و مطبوع می باشد. اتاق های این مجموعه بصورت کف پوش با تشک، لحاف، پتو و بالش های تمیز و مرتب در اختیار میهمانان گرامی می باشد. سرویس بهداشتی سنتی و حمام در کنار این مجموعه مهیا بوده و گردشگران میتوانند از حمام بسیار قدیمی روستا نیز بهره مند گردند.
 
 
اقامت
در آشوب و هیاهوی اقتصادی کشورم، سعی میکنم افکارم رو توسعه بدم، پیشرفت کنم، الان که اینو می‌نویسم اراده‌م داره لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشه. یه برنامه تقریبا واضحی دارم که شبیه کلبه‌ای تو مه هست هرچقدر جلوتر میرم کلبه واضح و واضحتر میشه تا دیگ کامل میشه دیدش و میرم میرسم به هدف. اینو میدونم که اگر مسیر رسیدن به هدف ‌‌‌‌‌‌دور باشه تو راه استراحت واجبه تا بتونم بقیه مسیر رو با انرژی برم، اگر مانعی باشه ازش رد میشم و وقتی که به هدف کلی‌م
کد

145


نام طرح

منظره کلبه توماس


ابعاد فرش

70 در 50 سانتی متر


ابعاد با قاب
85 در 65 سانتی متر


مشاهده قیمت و خرید آنلاین از سایت آرازفرش تبریز در لینک زیر:
https://arazfarsh.com/product/%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%88%d9%81%d8%b1%d8%b4-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1%d9%87-%da%a9%d9%84%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%b3
مقداری غذا به آن سگ داد و برگشت؛ولی فراموش کرد 
که در را ببندد.سیسیلی به کلبه برگشت و استراحت کرد.صبح فیلیسیتی 
زود تر از همه بیدار شد و رفت تا آن دفترچه خاطرات را بخواند.سارا 
و سیسیلی هم بیدار شدند و گفتند:((فیلیسیتی،ما گرسنه هستیم)).فیلیسیتی 
با دو خواهر کوچکترش به انبار زیرزمین مخفی رفتند تا غذا بیاورند 
که دیدند در آنجا باز است و هیچ گوشتی در آنجا وجود ندارد.سیسیلی 
که خیلی متعجب شده بود گفت:((این امکان ندارد یعنی ممکن 
نیست)).و از پله ها ب
مقداری غذا به آن سگ داد و برگشت؛ولی فراموش کرد 
که در را ببندد.سیسیلی به کلبه برگشت و استراحت کرد.صبح فیلیسیتی 
زود تر از همه بیدار شد و رفت تا آن دفترچه خاطرات را بخواند.سارا 
و سیسیلی هم بیدار شدند و گفتند:((فیلیسیتی،ما گرسنه هستیم)).فیلیسیتی 
با دو خواهر کوچکترش به انبار زیرزمین مخفی رفتند تا غذا بیاورند 
که دیدند در آنجا باز است و هیچ گوشتی در آنجا وجود ندارد.سیسیلی 
که خیلی متعجب شده بود گفت:((این امکان ندارد یعنی ممکن 
نیست)).و از پله ها ب
روز ۲۴ مهر۹۷ شنونده سخنان استاد حسن عباسی عزیز بودیم . موضوع برنامه .زندگی دوم جامعه دوم بود و بخشی از جلسات ۳۰۰تا۴۰۰ کلبه کرامت یا موضوع سبک زندگی و زنای ذهنی ارائه شد . کلبه کرامتهای کامل رو از سایتشان دریافت کنین
این جلسه در سالن اجتماعات مجموعه انجمن اسلامی دانش آموزان در خیابان ابوحامد کرمان برگزار شد ... 
اقامتگاه بومگردی کلبه پدری
اقامتگاه بوم گردی کلبه پدری در روستایی بکر و کوهستانی در قلب جنگلهای البرز مرکزی واقع گردیده است که دارای گرمایش سنتی کرسی، بخاری هیزمی و نفتی با تابستانی خنک و مطبوع می باشد. اتاق های این مجموعه بصورت کف پوش با تشک، لحاف، پتو و بالش های تمیز و مرتب در اختیار میهمانان گرامی می باشد. سرویس بهداشتی سنتی و حمام در کنار این مجموعه مهیا بوده و گردشگران میتوانند از حمام بسیار قدیمی روستا نیز بهره مند گردند.
 
 
اقامت
بــــِسـْمـِـ اَللّہ اَلْــرّحـمن اَلـرَحـیــمْ
 
کلبه دوستان صمیمی دهه 50 و 60
سلام خوش اومدین
 
قوانین
تبلیغ 
فوروارد 
مثبت 18 
رفتن بهPV 
ممنــــــــوع
 
لینک عضویت گروه تلگرام کلبه دوستان صمیمی دهه 50 و 60
 



لینک عضویت بهترین لینکدونی رایگان تلگرام
 
 با آلبوم عکس دیواری می توانید همه خاطرات قشنگ خود را جلوی چشم قرار دهید لذت ببربد. در اینجا روش درست کردن دو مدل آلبوم خاطرات دیواری مدل حلقه و ریسه ای یاد داده شده است. شما هم به راحتی می توانید این آلبوم ها را در خانه درست کنید.
ادامه مطلب
یعنی بهار اینجا کلا دو‌هفته طول می کشه.اصلا بهار فصل نیست که.همون تابستون که عمل زیبایی انجام داده.یعنی نقطه ای از ایرانم که تو تابستون از آفتاب سیاه می شم و تو زمستون از سرما و سوز.باید کم کم اسم اینجا رو بذارم کلبه عمو تم ! چی ؟! بوی نژاد پرستی میاد ؟! حقیقتا این بهار و‌تابستون فقط یکم میوه دارن که اونم گرون هستند.حالا این هو هو‌ کولر به کنار.روشن میکنی سرد می   شه.خاموشم کنی خیسِ عرقی. بیشتر از زمستون سرما میخوری ولی پرتغالم نیست لامصب.سیگا
کلبه جنگلی گرگان : برای اینکه یک سفر رویایی و عالی داشته باشید مهم ترین مسئله اجاره ویلا و یا سوئیت در مقصد می باشد. اما امروز ما یک تجربه جدید برای شما پیشنهاد داریم . اگر برنامه سفر به گرگان را دارید تجربه اقامت در کلبه جنگلی در گرگان را حتما امتحان کنید. کلبه های چوبی که بوی نم چوب و زندگی ساده روستایی حس هیجان را در شما بیدار می کند. برای اینکه بتوانید یک کلبه جنگلی خوب در گرگان رزرو کنید با این شماره تماس بگیرید.
09114481870
اجاره روزانه کلبه جنگ
کلبه جنگلی گرگان : برای اینکه یک سفر رویایی و عالی داشته باشید مهم ترین مسئله اجاره ویلا و یا سوئیت در مقصد می باشد. اما امروز ما یک تجربه جدید برای شما پیشنهاد داریم . اگر برنامه سفر به گرگان را دارید تجربه اقامت در کلبه جنگلی در گرگان را حتما امتحان کنید. کلبه های چوبی که بوی نم چوب و زندگی ساده روستایی حس هیجان را در شما بیدار می کند. برای اینکه بتوانید یک کلبه جنگلی خوب در گرگان رزرو کنید با این شماره تماس بگیرید.
09114481870
اجاره روزانه کلبه جنگ
کلبه جنگلی گرگان : برای اینکه یک سفر رویایی و عالی داشته باشید مهم ترین مسئله اجاره ویلا و یا سوئیت در مقصد می باشد. اما امروز ما یک تجربه جدید برای شما پیشنهاد داریم . اگر برنامه سفر به گرگان را دارید تجربه اقامت در کلبه جنگلی در گرگان را حتما امتحان کنید. کلبه های چوبی که بوی نم چوب و زندگی ساده روستایی حس هیجان را در شما بیدار می کند. برای اینکه بتوانید یک کلبه جنگلی خوب در گرگان رزرو کنید با این شماره تماس بگیرید.
09114481870
اجاره روزانه کلبه جنگ
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگی‌مان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تخته‌ای مادر بزرگ ما را به گذشته می‌برد. غذاهای خاص که طعم و بوی آن‌ها خاطرات ما را زنده می‌کنند.
چیزی که درباره‌ی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
آهنگ seven years از لوکاس گراهام رو شنیدین؟ خیلی قشنگه و برای من خاطرات دو سال پیش وقتی کلاس دهم بودم رو تداعی میکنه 
آدم همیشه باید تو یه دوره هایی بعصی آهنگارو همش گوش بده و یه مدت گوش نکنه تا بعد ها که هروقت شنیدشون خاطرات ان موقع ها یادشون بیفته
سهراب ؟ سهراب ! صدایم
را میشنوی سوالی دارم !؟
سهراب قایقت جا دارد؟؟
من نمی آیم !
خود کلبه ای میسازم
دور از آدمها !!
من باشم و من !!
فقط سهراب بگو قایقت جاا دارد؟؟
آدمها را سوار قایقت کن سهراب !
دور کن آدمها را از من سهراب !!!
من باشم و این کلبه
من باشم و بیخیالی !
و خیال بافی های 
دخترانه ام !!!
و آرزوهای نرسیده ام !!!
من باشم و بازی با عروسک هایی
که هیچ گاه نداشته ام !!!!
سهراب آدمها را دور کن از من !
سهراب شعر تازه نداری؟
نو نو باشد ؟ تن خور اول باشد شعرت
که د
اخیراً کتابچه‌ای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسنده‌ای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفه‌ی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکان‌پذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کنی. عکس ها رو می‌بینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور می‌کنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کنی... 
    اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
    اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
    سقوطی که تنها کار
تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…
 
تپه ی خاطراتنویسنده: مصطفی اوزچلیکمترجم: میلاد سلمانیانتشارات براق
خلاصه کتاب:
داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت دلزدگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.
چوپان و گله دار .درروزگاران قدیم چوپانی دردهکده ای زندگی می کرد که گله دار مردی ثروتمند ومتقلب بود. گوسفندهای این مرد خوب شیر می دادند و چوپان هر روز آنها را میدوشید و تغار(کاسه ) سنگی را پر می کردو صاحب گله وقتی شیر را از چوپان می گرفت داخل شیر آب می ریخت تا مقدارش زیاد شود وبه مردم بیشتری بفروشد ودر نتیجه پول زیادی به چنگ آورد. چوپان که از کار او خبر داشت همیشه اورا نصیحت می کرد ومی گفت :ای مرد از خدا بترس و اینقدر در شیر آب نریز این کار خیانت به
  در کلبه ته جنگل روی صندلی اش پیچ و تاب می خورد 
و هیزم های خشک را دراتش می انداخت 
سکوت در سکوت 
غوغا در غوغا 
تمام وجودش بردوشش سنگینی می کرد 
همه دنیایش بر سرش آوار شده بود 
جستجو می کرد 
جستجو می کرد 
درلابه لای روزنامه های مچاله شده، 
در وجود 
کتابخانه غبار گرفته خالی ازکتاب، 
در کنار گلدان ها و درخت هایی که همیشه می خواست پیش انها 
و خودش باشد 
و آن موزاییک های حوض همسایه که عصرها  
انها را میشست چون گمان می کرد
با آب  پر رنگ تر و خوشرنگ
پنجره را که باز می‌کنم، انگار دریچه‌ی خاطرات نامحدودم را باز کرده‌ام. شاید همه‌ی بادها درختان را شکسته‌اند و شاید فاجعه‌ای به بار آورده‌اند. اما من همه‌ی آن‌ها را دوست دارم. بادها. باران‌ها. طوفان‌ها. خاطرات. می‌دانم که آن‌ها هم در گوشه‌ای از قلب مرطوب و مه‌گرفته‌شان مرا دوست دارند...
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سال ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست.
چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد. زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباس های مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی
می دانی
زندگی آن بهاری نیست که قولش را داده بودند
همیشه زمستان است
می دانی
وقتی تمام خاطرات زندگیت را در یک پاکت سیگار دود می کنی و محو تماشای آن میشوی
با هر پک حجم عظیمی از خاطرات را مرور می کنی
آری زندگی نخی سیگار است
لب هاییست که با اشک زمزمه می شود:دوستت دارم
 
محدثه، مرا در آغوش بگیر. تا بتوانم در ناملایمات روزگار دوام بیاورم. مرا در آغوش بگیر. آغوشی که لبریز از دوست داشتن هست. محدثه، بگذار سر به زانویت بگذارم. تا آسوده ترین خواب عمرم را داشته باشم. وقتی روی زانوی تو می خوابم، فقط خداوند لایق است به خوابم بیاید. محدثه، هر وقت ناراحت باشی بیشتر می بوسمت. بوسه های سرشار از دوست داشتن، بوسه های که پس از دیگری می آیند بی آنکه برچسب تکرار بخورند. محدثه، محدثه، محدثه من، جاری کردن این نام بر روی لبانم احسا
میخواهم برایت قصه بگویم ، از آن قصه های من در آوردی بکر که وقتی میشنوی حال دلت عوض میشود...می خواهم بگویم چقدر دنیایمان میتواند آبی و قشنگ باشد ، اینکه میگویم آبی ، برای این است که دوستش دارم ...مثل تو که دوستت دارم و اسمت را به عالم و آدم میگویم...
فکر کن یک دنیای آبی ، تو و
کلبه ای کوچک درون دشتی پر از گل های صورتی....بنظرم خوب تر اینست که مثل بعضی فیلم ها دودکش خانه جریان زندگیمان را نشان بدهد....!! کلبه ای که جای دود از دودکشش قلب های سرخ بیرون میریز
 
کلبه ای خواهم ساخت ...در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست .هیچکس آنجا نیست ...دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...میله های قفسِ عادت را ؛به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ... و رها خواهم شد ،و رها خواهم زیست ...بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهاییِ منماه ، امّیدِ شب ورود ، لالاییِ من ...خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...آسمان ها آبی .شاپرک ها خندان .و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...دل به در
روزهای خوب و بد خیلی زیادی رو داشتم اینجا... خاطرات زیادی رو دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم و همیشه یک گوشه قلبم رو اختصاص دادم به آدم هایی که شب ها و روزهای زیادی رو در اینجا باهاشون سپری کردم... آدم هایی که توی غم و شادیم در کنارم بودن
شادیِ عزیزم سلام.
امروز صد و شصت و چهارمین روزیه که ملاقاتت نکردم و امید دارم به زودی توی نگاهم بشینی. شادی جان راستش یک روزی دلم براش تنگ شد. ولی بعدش فهمیدم دلم برای خودم تنگ شده بود، خودِ آغشته به تو وقتی که میدیدمش. دلم برای تو تنگ شده بود. این روزها که نیستی و دنبال تو میگردم، چیزهای عجیبی رو کشف کردم. دیدم که تو عمقِ تاریک اقیانوس دلم یه کلبه‌ی بی‌نور داری. فهمیدم که بعضی وقت‌ها احساس آدم نسبت به بعضی چیزا اینقدر عمیق میشه که شادی داشتنش
  
نقد رمان کلبه ی عمو تام: زندگی با برده های سیاه پوست و افکار و عقایدشان
نقد رمان کلبه ی عمو تام ، نویسنده: هریت بیچراستوتام پیرمرد سیاه چهره ای که به عنوان برده در خانواده ی امریکایی کنار همه ی بردگان سیاه پوست دیگر، از زن و مرد، کوچک و بزرگ، داستانش روایت می شود.
در حقیقت کلبه ی عمو تام، داستان تام نیست، داستان برده داری است. سیاستی که آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی در برخورد با مردمان ربوده شده از آفریقا در پیش گرفته بودند.
قسمتی از مردم با
فروید _روانشناس_ مقاله ای دارد که در آن از خاطرات پنهانگر حرف میزند. خاطرات پنهانگر، خاطرات بی اهمیتی از دوران کودکی هستند که به صورت برشهای مقطعی در ذهن مانده اند و ما نمی دانیم چرا باید یادمان باشد که مثلا وقتی ۶ ساله بوده ایم با آن بلوز قرمزه و شلوارک چهارخانه از این طرف اتاق به آن طرف رفته ایم! 
فروید میگوید این خاطرات، در واقع یک سری خاطرات مهم را پنهان می کند. خاطرات مهم، خاطراتی مربوط به مسائل جنسی هستند که ذهن، به دلیل شرم و یا به خاطر ت
مهر که میاد نمیدونم چرا همه تو اینستاگرام اصرار دارن از خاطرات مدرسه شون بگن. معلوم میشه حتی برای اونایی هم که ازش خاطرات تلخی تعریف میکنن روزای موندگاری بوده! من که اساسا نه روزای خوبشو یادمه نه روزای نحسشو. نه تنها مدرسه که از دانشگاه هم خاطره خاصی رو برای خودم هی مرور نکردم تا چنان تو مغزم تثبیت شه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده. وقتی بزرگ شدم و فهمیدم نظام آموزش و پرورش مملکتم تا چه حد قاتل استعداد و انسانیت و اخلاق آدماس، تا چه حد آلوده
#برشی_از_یک_کتاب#رمان_اجتماعی
خاطرات، چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دست کم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازه اش می کنند، انگار که یک قطره شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می افتد و گل بیچاره ی پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفته اش کرده شاداب می کند.
بیچارگان، فئودور داستایفسکی، مترجم:خشایار دیهیمی، صفحه 58 
 
چهارمین قسمت از فصل اول سریال از سرنوشت که محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان کارگردانی آن را بر عهده داشتند و با بازی درخشان امیررضا فرامرزی(در نقش هاشم) همراه بود. توسط کلبه مجازی کیسان دیباج تقدیم حضور می گردد.
جهت دانلود قسمتا های دیگر این سریال نیز می توانید به بخش «دانلود فصل اول سریال از سرنوشت» در ستون سمت جپ وبلاگ کلبه مجازی کیسان دیباج مراجعه فرمایید.
 
جهت دانلود چهارمین قسمت از فصل اول سریال از سرنوشت به ادامه مطلب مراجعه فرما
                                                                                       به نام خداسلام
بعضی از مردم عادت دارن که اتفاقاتی که در طول زندگیشون براشون میوفه رو ثبت کنن .خاطرات تلخ وشیرین عمرشون رو مینویسن شاید برای اینکه هر وقت بهشون نگاه کنن متوجه بشن زندگی همیشه بالا و پایین داره ،شایدم واسه اینکه سالها بعد یادشون نره که کی بودن و از کجا به کجا رسیدن.شما چطور؟ اهل نوشتن خاطرات روزانتون ،یااتفاقات مهم زندگیتون هستین ی
 
جوان عاشق باغش  بود .باغ گیلاسی بزرگ که در تمام آن روستا و روستاهای اطراف همتایی نداشت باغی با درختانی  بزرگ و پربار، جوان هر روز صبح خروس‌خوان به باغش می آمد و غروب  پس از یک روز طاقت‌فرسا بیلش را به شانه می‌انداخت و به خانه برمی‌گشت. پسر از دار  دنیا تنها مادری داشت که مریض و ناتوان بود.  وقتی به خانه برمی‌گشت مشغول مراقبت از  او می‌شد روزگار جوان این‌گونه می‌گذشت. او سرش به کار خودش بود .هر سال درختان باغش پربارتر می‌شدند و  او به شک
خاطرات جنگ چون گنجینه میماند ، از آن
میشود سینه به سینه نقل در متن زمان
کربلای یک به تیر شصت و‌ پنج ،رزمندگان
کرده اند آزاد مهران را بخون پاکشان
انتخاب رمز جنگی چون ابوالفضل بوده است
آب های قمقمه خالی شد از شیراوژنان
تشنه لب با عشق عبّاسِ علمدارِ حسین (ع)
بسته پیمان تا ننوشند آب قبل از فتحشان
باورش سخت است،آنها تشنه لب جنگیده اند
خط شکست و فتحِ مهران یادگار کارشان.
(برگرفته از #خاطرات_رزمنده_دوران_دفاع_مقدس_حاج_اکبر_کلیچ 
#احمد_یزدانی
 
دلم از تمامِ دنیا یک کلبه ی چوبی می خواهد ، میانِ جنگلی دور افتاده و سر سبز .کلبه ای قدیمی و دِنج ، که درهایِ ایوانش به سمتِ رودخانه ای خروشان باز شود .کنارِ پنجره اش که نشستم ، یک کوهستانِ مه گرفته و با شکوه را ببینم و روح و جانم تازه شود .شب هایِ تابستان ، رویِ پشتِ بامش دراز بکشم ، از زیباییِ بکرِ آسمانِ پر ستاره اش ، جان بگیرم و به رویایِ شبانه ای شیرین و لذت بخش، سفر کنم .و شب هایِ زمستان هم ، با نورِ چراغ هایِ بادی و گرد سوز ، کنارِ آتشِ شومی
حرف زیاد هست و گله ها و دردها و اشک ها و سوزِ دل ها و آه که در سینه نهفته اما بی هیچ کدومشون و بی هیچ مقدمه ای میدونم هرچند که رهگذری هستی و شاید به تصادف پنجره ی کلبه ی مجازآبادی من به روت باز شده اما تمنا دارم برای خوب شدن حال یک مادر دعا کن.+مادر تکه سهم زمینی فرزند آدم است از خدا.
جای تاسفه. هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل مطمئن میشم نمیشه با زهرا کار کرد. اصلا نمیشه. جای تاسفه که نمیشه دفتر خاطرات داشت.خوب نیست که آدم برای داشتن دفتر خاطرات احساس امنیت نکنه. نکته:غیبت همکاره کردن مثل تف سربالاس. درنتیجه سکوت میکنیم. فقط احساس خفگیش بده.
خیلی از ما آدم هایی در پهنه چند ساله زندگی مون داشتیم که دلمون رو شکستند غمگین مون کردند و رفتند، فرق نمی کنه چه نقشی داشته، مهم نیست چه بلایی سر احساس ما آورده، مهم این که بار سنگین کدورت رو با خودمون حمل نکنیم، مهم این که خودمون حال مون بهتر باشه، باید خاطرات این آدم ها رو دفن کرد، خوب یا بد، یک بار برای همیشه، سر مزار خاطرات شون با دل سیر گریه کرد و بعد اون فکر کردن به هر کدوم این خاطرات فکر کردن به ماهیت یک موجود مرده است، شاید در گوشه ای از
سلام طاعات و عبادات همه شما همشهریهای کلاته خیجی قبول باشه در جهت حفظ خاطرات شهدا این آثار جمع آوری میشود لذا تمام دوستداران شهدا میتوانند عکس ها یا خاطرات خود را به بخش نظرات این وبلاگ با نام خودشان بفرستند تا هم از پاداش معنوی آن بهره مند شوند و اینکه تا جوانان ما به جای الگو قرار دادن هنرپیشه های هالیوودی و بالیوودی کاملا غیر واقعی . در کلاس درس شهدا حاضر شوند و درس جوانمردی و اخلاق را بیاموزند 
با تشکر عرب نجفی
خاطرات حجت الاسلام قرائتی : یکبار سخنی از ایشان شنیده باشی کتاب را از دست نمی دهی
 
خاطرات حجت الاسلام قرائتینویسنده: محسن قرائتیانتشارات: موسسه درسهایی از قرآن
معرفی:
گاهی وقت ها در خاطرات آدم های مشهور نکاتی هست که از یک کتاب یا یک سخنرانی بیشتر انسان را تکان می دهد. به خاطر همین همیشه سعی کنید خواندن این کتاب ها را از دست ندهید.
بریده کتاب:
روزهای اول ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم وخانه ای اجاره کردیم یک اطاق ۱۲متری داشتیم، ولی یک فرش ۶متری
خاطرات ما با آدمهایی که دیگه نیستن؛ شبیه تصویرهای ثبت شده در گوشی موبایل یا آلبوم هاست. ما این تصویرها رو، این خاطرات رو یک بار زندگی کردیم. چه شیرین و چه تلخ؛ پس باید بپذیریم در جریان و ساری و جاری نیستن و تمام شدن؛ گاه با مرگ و یا جدایی. اگر مرور میشن نباید سعی کنیم بازسازی شون کنیم و بهشون زندگی بدیم؛ یه لبخند و یک آه کافیه. این لحظه ت رو حالا زندگی کن. 
خاطرات احمد احمد نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر
خاطرات احمد احمد : صفر تا صد یک مبارز سیاسی انقلابی در قالب روایتی خواندنی
 
خاطرات احمد احمدنویسنده: محسن کاظمیانتشارات: سوره مهر
بریده کتاب:
وسوسه های ایرج در من اثر کرد. من که نمازم را اول وقت می خواندم تصمیم گرفتم دگر نماز نخوانم!اذان شد و با اینکه وضو داشتم برای نماز برنخاستم لحظه به لحظه نگرانیم بیشتر می شد. اضطراب و تشویش تمام فکر و ذهنم را گرفت عقربه ها به سرعت به پیش می تاختند احس
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.

دو سال گذشت. دو سال قبل، اواخر شعبان بود که به نامیبیا آمدیم. برخلاف آنچه گفته شده بود خانه آماده نبود،... از قبل به ما گفته شده بود کسانی که قاعدتا باید با شما همکاری کنند ممکن است چنین نکنند...
ادامه مطلب
یک وقتی خسته می شوی از تکرار و یکنواختی و وقت کُشی
و بی تفاوتی و سوختن و سوختن و سوختن... نمی سازی. تو نمی توانی بمانی و بسوزی و بسازی و فشرده نشوی!تو نمی توانی دسته ی داغ کتری در حال جوش
را دستت بگیری و آخ نگویی!نمی توانی گوش هایت را ببندی تا صدای سرسام آور
کامیون های توی جاده را نشنوی!نمی توانی قرمه سبزی سردِ یخچالی را بخوری
و چربیِ یخ زده اش روی زبانت نماسد!نمی توانی فنجان داغ چایی را ببینی و از نوشیدنش صرف نظر کنی!نمی توانی آهنگ مورد علاقه ات ر
 
تا حالا دقت کردین هر آدمی توی آسمون یک ستاره داره  یه ستاره که همیشه دوست داشتنیه و تو آسمون برات یه جا گذاشته  همون ستاره ای که همیشه واسه خودمون انتخاب می کردیم و روش انگشت می ذاشتیم 
  اون ستاره مال توست اون ستاره  مواظبته  که یه وقت رو زمین گیر نکنی که یادت باشه همیشه ماندنی نیستی و یادت باشه که یه روزی آسمونی می شی و می ری پیشش و اون موقع که رفتنی شدی اونم می یفته رو زمین 
به نظر من هر کسی رو زمین یه همدم و مونس داره  یه کسی که میتونی را
خاطرات شهید رضوی/هنوز دو ماه نگذشته بود که امام رضا (ع) آرزویش را برآورد(10) شهید رضوی، در آخرین باری که به زیارت امام رضا (ع) مشرف می‌شود، شهادت خود را از ایشان طلب می‌کند که دعایش در کمتر از دو ماه به اجابت می‌رسد. 
 
 ، «شهید محمدتقی رضوی مبرقع»، متولد 26 فروردین سال 1334، که مسؤولیت ستاد کربلا، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتم‌الانبیاء را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، در تاریخ 3 خرداد 1366، در منط
گروه واتساپ دهه 70 برای دورهمی شما دختر پسرای دهه هفتاد ایجاد شده است و همه شما دختر پسرای دهه هفتادی میتونید در گروه حضور به هم برسونید،
شما دهه هفتادی ها یک شیطون هستید، ولی خاطرات شما هم میتونه جالب باشه که میتونید در گروه از این خاطرات به عنوان چت دهه هفتاد استفاده کند و من میدونم که شما خاطرات خوبی خواهید داشت.
اما باز هم در گروه دهه 70 واتساپ چیزهایی خوب پیدا میشه، جملات زیبا و به یاد ماندنی که در این گروه میتویند شما بگین و از همه باحال ت
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
 
امروزه به دلیل اهمیت بیشتر به جوان‌ها و دادن حق انتخاب برای انتخاب همسر به دختران و پسران ممکن است که هر کدام از زن و شوهرها قبل از ازدواج، گزینه‌های دیگری برای این امر داشته‌ باشند که به هر دلیلی به ازدواج ختم نشده است. خاطرات گذشته جزء جدانشدنی در حافظه هر انسانی است اما گاهی این خاطرات ممکن است انسان را آزار دهد یا ذهنش را از مسیر اصلی زندگی منحرف کند.
 
 
ادامه مطلب
آن ها خوشحال به کلبه کوچک برگشتند.فیلیسیتی می خواست غذا درست کند که به یک باره از کار دست کشید و با اشاره به سارا گفتکه برود و او غذا درست کند و دوباره مشغول کاربا وسیله انتقال صدا شد.پس از آن سارا غذا را آورد و هرسه باهم غذا خوردند.سارا هم پس 
از غذا رفت تا درحال استراحت دفترچه خاطرات مردی که قبال آن جا 
بوده را بخواند.فیلیسیتی هرچند که به سیسیلی سخت می گرفت،ولی او 
را بسیار دوست داشت؛فیلیسیتی رفت و سیسیلی را خواباند و خود هم 
در حین کاربا وس
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.
چندسال پیش در روز شهادت حضرت زهرا(س) بنده در یکی از مراکز اسلامی ونزوئلا
سخنرانی می کردم. بعضی حضار آن مراسم از ثروتمندان ، تاجران و مهاجرین
لبنانی بودند. و خانمی هم که محقق ادیان بود ومی خواست درباره اسلام تحقیق
کند...
ادامه مطلب
چند هفته‌ای هست که تو گذشته سیر میکنم!
دلیلش رو نمیدونم!
آهنگ‌های قدیمی رو پیدا میکنم و گوش میکنم. فیلم و سریال‌های قدیمی میبینم.
انیمه‌های قدیمی.
خاطرات قدیمی رو مرور میکنم!
نشستم یه بار دیگه همه ی قسمت‌های انیمه‌ی بابا لنگ‌دراز رو دانلود کردم و وای که چقدر لذت‌بخش بود دیدنش.
الانم وسط‌های آنه شرلیم و چقدر این دختر شیرین با احساسات پاکش دوست داشتنیه.
بهتون پیشنهاد میکنم این لذت رو از خودتون دریغ نکنین.
 
معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را می‌خوانی اولین پنج‌شنبه‌ی پاییزِ امسال از راه رسیده و نسیم ملایم و سرد پاییزی از لابه‌لای برگ‌های زرد صنوبر وزیدن گرفته است، نسیم ساقه‌های ترد و عریان علف‌های وحشی حاشیه‌ی دریاچه را به لرز وا می‌دارد و پرستوهای مهاجر را وادار به سفری دور و دراز می‌کند!
من اما اینجا، دلتنگ و بی‌قرار به سبزی بی‌جان برگ‌ها چشم دوخته و منتظر گام‌های محکم پاییزم، منتظر خیابان سراسر زرد و موسیقی آرام و حزن‌انگیز
روزی روزگاری چهار ابر قهرمان به نام‌های آیلا، ایجا، کای و جک بودند. اون‌ها خیلی شجاع بودند و با هم زندگی می‌کردند. یک روز آن‌ها سوار موشک شدند.
آیلا، رییس ایجا و کای، رییس جک بود. آن‌ها شش سال پیش زندگی و پدر و مادرشان را از دست دادند و بعد به یک سفر در کشور فرانسه رفتند.
 
آیلا گفت: بهتره یه کلبه بسازیم.ایجا، کای و جک گفتند: باشه. بعد آن‌ها به کمک هم یک کلبه ساختند. 
 
دشمن آن‌ها پرسی بود. پِرسی یکی از مدال‌های آیلا را دزدیده بود. آن‌ها با کم
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازی
خاطرات خوب وانچنانی باهم ساختن
نشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم  وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی 
برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم 
چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،
۱ـمرور خاطرات بد گذشته
۲ـفیلمهای بد
۳ـقهر
۴ـدعوا
۵ـخشم
چه چیزهایی حس نشاط روبیشتر می
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازیخاطرات خوب وانچنانی باهم ساختننشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم  وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،۱ـمرور خاطرات بد گذشته۲ـفیلمهای بد۳ـقهر۴ـدعوا۵ـخشمچه چیزهایی حس نشاط روبیشتر میکند،،
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.
چندسال پیش در روز شهادت حضرت زهرا(س) بنده در یکی از مراکز اسلامی ونزوئلا
سخنرانی می کردم. بعضی حضار آن مراسم از ثروتمندان ، تاجران و مهاجرین
لبنانی بودند. و خانمی هم که محقق ادیان بود ومی خواست درباره اسلام تحقیق
کند...
ادامه مطلب
کجاست؟
لحظه های خالی و بدون کینه و صبور
عطر خاطرات کهنه ی قدیم
عشق (مثل چشمه مثل رود) دور
دلم گرفته است...
مثل بارش شدید قطره های درد
روی شانه های صبح سادگی
در خیال روز های سرد
کجاست؟
لحظه های خیس انتظار
عشق خالص دو یار
کجاست؟ 
تئاتر بوسه های شب
حرف های گرم و عاشقانه ی دو لب!
کجاست؟
 هوای تازه وخنک
طرح آسمان آبی و بدون لک
دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
دلم عجیب تنگ است؛
برای لحظه های عاشقانگی
برای خاطرات خوب و اتفاق های ناگهانگی.
شعر از شاعر خسته:
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
فیلم سینمایی کلبه با کیفیت بلوری 1080p & 720p & 480pژانر : درام، ترسناک، هیجان انگیزتاریخ انتشار : سال 2019زبان : انگلیسیمدت زمان : 01:48:18زیرنویس فارسی : داردکیفیت : بلوریحجم : 2 گیگابایت + 850 مگابایت + 400 مگابایتامتیاز : 6.6 از 10خلاصه داستان : گریس به خانواده‌ای اضافه می‌شود که همسرش صاحب دو فرزند است و این خانواده برای تعطیلات به منطقه‌ای دور از شهر سفر می‌کنند. اما هنگامی که رابطه‌ی گریس با بچه‌ها گرم و صمیمی می‌شود، اتفاقات عجیب و ترسناکی به وقوع
ببینید چقدر خاطرات مهم یکروزش کوتاه بوده، قرضش کم و رفت و آمدش کوتاه: به تهران رفتم، حدود دومیلیون قرضم را پس دادم و یک کتاب خریدم. همین.
در همین نوشته دنیایی از حرف وجود دارد:

امکان کارت به کارت برای صاحب قرض وجود نداشته احتمالا در آن زمان
قرض داده میشده است
قرض را با صاحبان قرض داده یعنی رقم قرض گرفته شده از چند نفر بوده.
گیرنده قرض متعهد به پرداخت بوده و اقدام می کند
رقم قرضها و طبعا نیاز گیرنده قرض بالا نبوده است
برنامه ریزی داشته است که حد
کودکان
علاقه زیادی دارند که بخشی از فضای خانه یا هر جایی را برای خودشان محصور
کنند و بشود کنج امن و دنج خودشان و شما را به خانه خودشان دعوت کنند!
فرزند شما از این بازی لذت می برد و این کار از حس و نیازش به تجربه
استقلال شکل می گیرد در نتیجه سعی کنید با او همراهی کنید و گاهی مهمان
خانه کوچکش شوید. اگر به دنبال کلبه چوبی  و کلبه  درختی هستید؛ بهتر است آن را سفارشی تهیه کنید، اما پیشنهاد می دهیم در این سفارش، جنس چوب را اولین گزینه انتخابی خود ق
کلبه ی خوشگلم رو دیشب حسابی تمیز کردم...
همه جا برق میزنه و بوی تمیزی میده...
صبح کلی تو تختم جا به جا شدم...
کتاب شازده کوچولو رو برای بار n ام تموم کردم و کلی حرف دارم راجع بهش که باید بنویسم و برای یکشنبه آماده کنم ...
تو دورهمی فیلم ثبت نام کردم و ظهر باید برم ، فیلم ببینیم و نقدش کنیم .... 
پاشدم رفتم جمعه بازار...
میوه خریدم...
سیر خریدم...
ذرت خریدم...
آلو خورشتی خریدم (تصمیم به پختن مرغ و آلو دارم)...
آلو نمکی خریدم...
انبه خریدم (عشق سومم بعد از موز و نا
خاطرات مرضیه حدیدچی: خاطرات هیجانی و پرماجرای یک دختر ایرانی
خاطرات مرضیه حدیدچی : محسن کاظمی
معرفی: مرضیه ناآرام است. پرهیجان و پرتوان و متفاوت از دختران هم سنش است. سر نترسی دارد که همه را می ترساند که نکند روزی با کارهایش، سرش را به باد بدهد. وارد گروهی می شود که همه مرد هستند و کارهای عجیبی می کند و تنها او به عضویت پذیرفته می شود.این کتاب خاطرات هیجانی و پرماجرای یک دختر ایرانی است.
بریده کتاب(۱):در شهر بهار همدان قهوه خانه ای پاتوق معتادان
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند. 
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر
بسم الله الرحمن الرحیمآقای مهربانم سلام...!مدتی می‌شود که بهانه‌های مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است...مثل همه ی اهل زمانه‌ام! آخر مردمان زمانه ی ما،به بهانه ی زندگی پر ز نور، در تاریکی سر می‌کنند...به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم می‌دوزند...به بهانه ی سیرابی، سراب‌ها از پس هم می‌گذرانند...و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه می‌زنند...و...بهانه پشت بهانه...گویی کسی نیست تا برخیزد و بی‌بهانه، سنگی از ا
پسران سرزمینم وقتی با دوستان و برادرها دور هم جمع می شوید و بساط قلیان و غیره را راه می اندازید.مواظب خاطرات قشنگتان باشید :)) مخصوصا شما که می دانم پس از سال ها خانه پدری را گیر آورده اید و خانم هایتان را فرستادید خانه مادرشان! +نمیدونم چرا ولی وقتی از دور بوی تنباکو میاد خوشم میاد.
++جان خودم فقط یکی از خاطره ها رو شنیدم اونم سه چهارمشو خندیدن.
+++اینو نوشتم برای اینکه چیزی که از امشب جا موند و ننوشتمش از یادم نره..میدونم فردا شب به چشم زدنی میاد
امروز با تمام وجودم دریافتم که چیزی دردناک تر از قرنطینه شدن در فکر و خیال و خاطرات و باور های منفی و احساسات نیست . 
 
یادمان باشد میل احساس خاطره فکر قضاوت ها و مقایسه ها و قیاس های ذهنی 
همه و همه فقط یک باتلاق اسارت هستند 
انچه باید غرقش شد برنامه ها  و مشکلاتیست که برایش راهکار وجود دارد وگرنه همه میدانیم ساعت ها غرق خاطرات شدن ساعت ها خوشحالی کردن و ساعت ها فکر کردن گاهی نه تنها چاره ساز نیست بلکه یک تومور فکری می شود که تمام انرژیمان را
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عینک
کد

203


نام طرح

کلبه شب


ابعاد فرش

100 در 70 سانتی متر


ابعاد با قاب

130 در 100 سانتی متر


رج شمار تقریبی
48

جهت کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید:
https://arazfarsh.com/product/%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%88-%d9%81%d8%b1%d8%b4-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1%d9%87-%da%a9%d9%84%d8%a8%d9%87-%d8%b4%d8%a8-%da%a9%d8%af-203
خاطرات عزت شاهی نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر
خاطرات عزت شاهی : کتابی برای به تصویر کشیدن تلخی و شیرینی های یک نسل…
 
خاطرات عزت شاهینویسنده: محسن کاظمیانتشارات: سوره مهر
معرفی:
جوان امروز نمی داند که جوان دیروز چه کرده استمردان امروز از رنج و تلاش مردان دیروز چیزی نمی دانندو چقدر تاسف بار است اگر ندانیم انقلاب ما و افتخار ما چه بوده است؟این کتاب با جذابیت، تلخی ها و شیرینی های یک نسل را به تصویر می کشد.
 
 
بریده کتاب:
رهبران قوم(مجا
مثلاً وسط این هیاهو، آهنگ به سوی تو علی زند وکیلی پخش شود و تو همانجا میخکوب شوی و بیخیال تمام کارها... هرچه توان داری در اختیار بگیری تا صدایش را نشنوی، تا با ترانه اش همخوانی نکنی و غرق در خاطرات نشوی. اما راه گریزی نیست، به ناچار تسلیم میشوی. بغض بیخ گلویت را میگیرد، احساس خفگی می‌کنی و پرده اشک جلوی چشمانت دنیا را تیره میکند.صدای شکستن میآید. به خودت می آیی و به خرده شیشه های استکان کف زمین نگاهی می اندازی. خم میشوی تا آنها را جمع کنی، تکه ها
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عیسی ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عیسی کیانی
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموده است.

خاطره تبلیغی یک مسلمان از کانادا:
داشتم با عجله دنبالِ کتابِ حساب می‌گشتم که شنیدم کسی گفت چند دقیقه وقت دارم یا نه.همکارم فیلیپ بود. گفت کنجکاو است در مورد اسلام بداند. کمی جا خوردم. فیلیپ هر چند یک سفیدپوست ِ موقرمزِ ایرلندی است،
نقشه کیش را که نگاه کنیم، آن بالای بالا و نوک دماغه، جایی‌ هست که به
آن کلبه هور کیش می‌گویند. خلوت و دنج است و پیست دوچرخه‌سواری جزیره از
کنارش می‌گذرد؛ جایی که می‌گویند غروبش را نباید از دست داد.
کلبه هور کجاست؟

 
کیش،
جاده جهان، قبل از میدان غروب؛ این آدرس دقیق کلبه هور کیش در غرب جزیره
است. رفتن به این ساحل صخره‌ای زیبا در هر ساعتی از شبانه‌روز ممکن است و
برای دیدن زیبایی‌های آن نیاز به خریدن بلیط و پرداخت ورودی نیست. اما این
را هم
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ  و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق  با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده 
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۸ تا الان
 
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ  و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق  با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده 
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۹تا الان
 
خواهران پی‌یرس

لول۱ و ادنا۲ پی‌یرس۳ خیلی اهل معاشرت نبودند. خوب، البته نزدیک‌ترین همسایه‌ای هم که داشتند نُه مایل آن‌طرف‌تر زندگی می‌کرد. کلبه‌ی کوچک و قدیمی آن‌ها چسبیده به صخره‌های پایین تپه، درست کنار توفال‌ها علم شده بود. به همین خاطر موقع وزش باد اتاق‌ها حسابی می‌لرزیدند و وقت‌هایی هم که آب دریا بالا می‌آمد، موج‌ها با صدا به در کلبه می‌خوردند. اما وقت‌هایی هم بود که آفتاب از لای ابرها به زمین می‌تابید، باران بند می‌آمد و
مدت هاست که دلم برای خاکستری هیجده ساله تنگ شده!!!
کاش میشد اون جسارت،امید و انرژی رو برگردوند.
حسی شبیه به فسیلی صد ساله دارم که دارد خاطرات و روزهای دور را زیر و رو میکند!
عجیب تر اینکه خیلی از خاطرات در هاله ای از ابهام هستند،گویی ذهنم برای محافظت از من خیلی از جزئیات و اتفاق ها را پاک کرده است.
+عنوان وام گرفته از شعر محمدعلی بهمنی عزیز.
جنگهای اینجا، تن به تن نیست... دل به دل است!
من دلم را به دریا زده ام... تو دلت را به کوه سپرده ای...
کوه هم که به کوه برسد، دریا به کوه نمی رسد!
هیچ روایتی در کار نیست:
همه ی رویاهایم را در دریا می ریزم و به کلبه چوبی ام برمی گردم...
تو به سنگ بودنت ادامه بده...
+ از سری نوشته های... (مهربانو گفته است اگر دیگر بنویسم الکی پلکی، آن رویش را نشانم می دهد!)
+ روایت فتح ۵
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های  دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم آرامش میده ..
کودکان
علاقه زیادی دارند که بخشی از فضای خانه یا هر جایی را برای خودشان محصور
کنند و بشود کنج امن و دنج خودشان و شما را به خانه خودشان دعوت کنند!
فرزند شما از این بازی لذت می برد و این کار از حس و نیازش به تجربه
استقلال شکل می گیرد در نتیجه سعی کنید با او همراهی کنید و گاهی مهمان
خانه کوچکش شوید. اگر به دنبال کلبه چوبی  و کلبه  درختی هستید؛ بهتر است آن را سفارشی تهیه کنید، اما پیشنهاد می دهیم در این سفارش، جنس چوب را اولین گزینه انتخابی خود ق
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های  دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه برام وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم ارامش میده ..
                                 
                    
                           (مدافعان حرم)
این مستند خاطرات مدافع حرم آقای عمار رحیم پور را به تصویر کشیده.عمار در این مستند از خاطرات بازگو نشده ی سوریه و عراق یادی کرد و از عملیات ها ی سخت و نفس گیر آن روز ها...
نام کتاب : آبنبات هل دار
نویسنده : مهرداد صدقی
انتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب داستانی طنز از زندگی پسر بچه ای به نام محسن است که در نوجوانی عاشق می شود و مناسب گروه سنی ( د و ه ) می باشد قطعه ای از کتاب :حالا که سالها از آن روزها گذشته یاد خاطرات روزهای کودکی رهایم نمی کند هر وقت از جلوی یک ساندویچی میشوند کل خاطرات بچگی برایم زنده می شود به یاد نامه آغشته به سس می‌افتم و طبیعتاً یاد امین و دریا در ذهنم زنده می شود
مرور خاطرات گذشته همیشه حس عجیبی برایم به ارمغان آورده احساسی از جنس ابرهای باران زای پاییزی که وقتی بر سر سبزه زاران می رسند دیگر توان مقاومت ندارند و فرو میریزند
امروز از آن قسمت از قصه عشقم برایت گفتم که نمیدانستی یا کمتر میدانستی حالا تو تمامش را میدانی از ابتدا تا انتهای شورانگیزی که همچنان ادامه دارد
خوبست فرصتش دست داد از ابتدایش هم برایت نوشتم حالا اگر روزی نباشم قصه عاشقانه مان بی سر و ته نیست
مراقب خودت باش و همیشه یادت باشد زنی د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها